وبلاگ حقوقی وحید چرخکاریان

وبلاگ حقوقی وحید چرخکاریان
وکیل پایه یک دادگستری و مشاور حقوقی
آخرين مطالب
لينک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان   ----------------------- وبلاگ حقوقی چرخ کاریان ///////  وکیل / وکالت / وکیل دادگستری / سایت حقوقی / مشاوره حقوقی و آدرس charkhkarian.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





لازم نیست متهمی که در لباس زرد و راه‏ راه زندان،در میان مأمورین مسلح پشت در دادگاه‏ بانتظار محاکمه نشسته است،لب باز کند و سر گذشت خود را بگوید،شما میتوانید از دیدن قیافه‏ او،قصه غم‏ انگیزش را حدس بزنید.

 

حاجی آقای فربهی که عرق‏ ریزان در هواس سفته‏ ها و چکهای لاوصول، دنبال وکیل مدافعش‏ از پله‏ ها بالا و پائین میرود، دختری که بدنبال عصمت بر باد رفته خود به اطاق بازپرس آمده و رنگ‏ پرسیده و«سربه زیر»نشسته است،صاحبخانه و مستأجری که در یک گوشه گفتگوی تمام نشدنی خود را بر سر کرایه اطاق و پول برق و آب،ادامه میدهند.جوانی که با سر و دست باندپیچی شده درحالیکه‏ رشته‏ های باریک خون روی پیشانی یکی از آنها خشک شده،پای چشم دیگری کبود و یقه کت‏ سومی تا پائین جر خورده و سر سنگین و غضبناک یکدیگر را برانداز میکنند و معلوم است که با مشت و لگد و چاقو بجان هم افتاده‏ اند و صدها عقده درونی را بر سر هم‏ خالی کرده‏ اند... اینها هرکدام قصه‏ گوی گوشه‏ ای از زندگی و اجتماع ما هستند.

 

من در میان اینهمه غوغا و در این گرداب متلاطم با « او » آشنا شدم. نمیدانم در میان آن همه‏ اشخاصی که در راهرو دادگستری بودند،چطور شد که جلوی مرا گرفت.جوانی بود که در حدود سی سال از عمرش میگذشت.قیافه‏ ای لاغر و استخوانی و قد متوسط داشت.بدون مقدمه گفت:اسم من‏ «حسن»است و در یکی از آبادیهای نزدیک تهران در کناره جاده اتومبیل‏رو، قهوه‏ خانه دارم. چند روز قبل برایم از دادگاه ورقه ‏ای آمده است و برای امروز مرا خواسته‏ اند. کسی را نمی‏شناسم‏ و از کار دادگستری سررشته ‏ای ندارم،مرا راهنمائی کنید.در همین حال از جیب بغل خود ورقه‏ اخطاریه را که با دقت چهار تا کرده بود درآورد و دو دستی به سویم دراز کرد. معلوم شد بنام«شاکی‏ خصوصی»برای رسیدگی دعوت شده است.پرسیدم:از چه کسی شکایت کرده ‏ای؟.بیاد نمی‏آورد. مضطرب و ناراحت بود،کلمات احضار و دادگاه مرعوبش کرده بود.با التماس تقاضای کمک خود را تکرار کرد.به شعبه دادگاه راهنمائیش کردم.برای آنکه از دغدغه و اضطراب درآید،ماجرای‏ پرونده را از رئیس دادگاه پرسیدم،دعوت کرد که در جریان محاکمه حضور داشته باشم.

 

مرد لاغر و بلند قامتی را مأمورین از زندان آورده بودند،وقتی چشم«حسن»باو افتاد،به آسودگی نفسی کشید.قیافه ‏اش از هم باز شد،ناراحتیش تخفیف یافت،احساس کرد که‏ کسی با او کاری ندارد و اگر کاری داشته باشند مربوط بآن زندانی است.حسن تعریف کرد که‏ زمستان پارسال،شبی که برف سنگینی باریده بود،این مرد که خود را درویش دوره‏ گردی‏ معرفی میکرد،با حال نزاری بقهوه ‏خانه او میآید. نمیتوانسته روی پایش بایستد،از شدت‏ سرما و نداشتن لباس کافی میلرزیده است.گفته بود که دو روز است غذائی نخورده،بی حال و ناتوان روی زمین قهوه‏ خانه از حال میرود.(حسن)با دلسوزی به کمکش میشتابد.پوستینی بدوشش‏ میاندازد.بعد او را بخانه خود میبرد.در خانه دو اطاق داشته است،اطاقی را که برای پذیرائی‏ از مهمانها ترتیب داده بودند،با یک کرسی گرم در اختیارش میگذارد.زنش شیر گرم میکند. آش میپزد و خلاصه آنچه در قوه داشته‏ اند بجا میآورند و وقتی حال(درویش)بجا میآید او را در همان اطاق تنها میگذارند تا استراحت کند.

 

صبح روز بعد وقتی حسن از خواب بیدار میشود،سری به اطاق میزند تا ببیند مهمان‏ ناخوانده در چه حالی است.می‏بیند(درویش)رفته است و کت و شلوار میزبان را«با ساعت‏ شماطه‏ داری»که روی بخاری بوده است با یک پتو،همراه خود برده است!

 

(حسن)میگفت:«از این جریان خیلی دلخور و ناراحت شدم...گویا همه دنیا را بر سرم‏ کوفتند.آنچه از من دزدیده بود از نظر قیمت خیلی زیاد نبود اما از اینکه میدیدم در مقابل‏ انسانیت و دلسوزی من،این مرد چنین کاری کرده است،داشتم دیوانه میشدم.شاید اگر در آن‏ موقع گیرش میآوردم،گلویش را آنقدر فشار میدادم تا خفه شود...رفتم و به ژاندارمری شکایت‏ کردم،چند روز بعد او را در یکی از دهات نزدیک گرفتند.از من هم سئوالاتی کردند.دیگر از او خبری نداشتم تا امروز که اینجا می‏بینمش...»

 

همه کسانی که در دادگاه بودند،ناراحت و عصبانی متوجه زندانی شدند.روی نیمکت با سری افکنده نشسته بود.دستهایش را بهم میمالید.کم‏ کم بحرف آمد.با صدائی شبیه به ناله‏ می‏گفت:

 

«راست میگوید...اشتباه کردم...غلط کردم...نامردی کردم.......من گناهکارم‏ مرا به بزرگی خود ببخشید...شیطان فریبم داد...!»

 

لحظه‏ ای سکوت برقرار شد.زندانی ادامه داد:«این مرد مرا از مرگ و سرما نجات‏ داد.شکمم را سیر کرد.جای گرمی بمن داد...ولی باوجود آنهمه ضعف و خستگی،اصلا خوابم‏ نبرد.تا صبح بیدار بودم و فکر میکردم...آخر بعد از چند ماه سرگردانی و دربدری میخواستم‏ روز بعد به خانه ‏ام برگردم.میخواستم پیش زن و فرزندانم بروم...اما دستم خالی بود.نمیدانستم‏ در این مدت بر سر آنها چه آمده...دلم میخواست زودتر صبح بشود و راه بیفتم اما با دست‏ خالی چطور میتوانستم پیش آنها بروم؟...تمام شب با خودم در جنگ و جدال لولیدم و بالاخره‏ نزدیک سحر تصمیم را گرفتم.بخود میگفتم من دیگر این مرد را نمی‏بینم که از او خجالت‏ بکشم ولی یک عمر چشمم در چشم زن و فرزندانم هست...آخر شما نمیدانید خجالت از زن و فرزند چقدر سخت است...کت و شلواری که روی چوب‏ لباسی آویزان بود زیر لباس خودم‏ پوشیدم.پتو و ساعت را برداشتم و آهسته و بی‏ سر و صدا از خانه خارج شدم...بخدا خیلی ناراحت‏ بودم!ولی چه کار میتوانستم بکنم؟...بعد از چند ماه چطور دست خالی میتوانستم به خانه‏ ام‏ برگردم؟...بد کردم،غلط کردم...اینها را خودم میدانم اما همه اینها کار شیطان بود... شیطان گولم زد!...»

 

صدایش گاهی در گلو خفه میشد چین‏ه ای پیشانیش عمیق و درهم رفته بود.عضلات صورتش‏ میلرزید و قطره اشکی در گوشه چشمش برق میزد.

 

قاضی و شاکی بلاتکلیف مانده بودند.او راست میگفت.شیطان گولش زده بود:

 

شیطان فقر! شیطان زندگی!

 

 

 

 

 

 

 

                                                                                                 منبع : راه مقصود

 

 

موضوع


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





: مرتبه
[ برچسب:, ] [ ] [ چرخکاریان ( وکیل پایه یک دادگستری ) ]
درباره وبلاگ

خوش آمدید ........................................ قبول وکالت در کلیه دعاوی حقوقی ، کیفری ، ثبت و... ,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,, در کلیه محاکم استان تهران ، البرز و یزد ..............................................
ترمينولوژي حقوق
امکانات وب
وب سايت حقوقدانان جوان ايران

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 33
بازدید دیروز : 10
بازدید هفته : 43
بازدید ماه : 33
بازدید کل : 207670
تعداد مطالب : 264
تعداد نظرات : 11
تعداد آنلاین : 1

Google

در اين وبلاگ
در كل اينترنت

موسسه حقوقی چرخ کاریان

این صفحه را به اشتراک بگذارید